جدول جو
جدول جو

معنی افغان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

افغان کردن(مُ هََ دَ)
ای خدایا گفتن به استغاثه. زاری کردن. ناله کردن:
بانگ بردارند و بخروشند بر امید خورد
چون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند.
ناصرخسرو.
مطرب همی افغان کند که می خور
ای شاه که این جشن خسروان است.
ناصرخسرو.
گر عیب من ز خویشتن آمد همه
از خویشتن به پیش که افغان کنم.
ناصرخسرو.
خسروا عدل تو جاییست که از چنگل باز
هیچ تیهوبچه در ملک تو افغان نکند.
مجیرالدین بیلقانی.
میترسم از این کبود زنجیر
کافغان کنم آن شود گلوگیر.
نظامی.
در نهان جان از تو افغان می کند
گرچه هرچه گوئیش آن میکند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسون کردن
تصویر افسون کردن
حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغفال کردن
تصویر اغفال کردن
غافل کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
پراکنده ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ فَ / فِ کَ دَ)
فریاد کردن. ناله کردن. فغان برآوردن:
بسازم گر او سر بپیچد ز من
کنم زو فغان بر سر انجمن.
فردوسی.
گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار
گفتا که از فغان بود اندر جهان فغان.
عنصری.
آتش کجا در آب فتد چون فغان کند؟
در آب چشم از آتش سودا من آن کنم.
خاقانی.
تا بر درت برسم بشارت همی زنند
دشمن بچوب تا چو دهل میکند فغان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ دَ)
پراکنده کردن. متفرق ساختن:
برزم آسمان را خروشان کند
چو بزم آیدش گوهر افشان کند.
فردوسی.
خم آرد ز بالای او سروبن
در افشان کند چون سراید سخن.
فردوسی.
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد
بر سرت دایم بریزد نقل و زاد.
مولوی.
- سرافشان کردن، کنایه است از کشتن:
کنون خاک را از تو جوشان کنم
برآوردگه بر سرافشان کنم.
فردوسی.
سپه را همه دل خروشان کنم
به آوردگه بر سرافشان کنم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
بخشش کردن دهشیدن افضال کردن بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزان کردن
تصویر ارزان کردن
کم بها کردن قیمت کایی را پایین آوردن و مناسب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذعان کردن
تصویر اذعان کردن
اقرار کردن اعتراف کردن خستو شدن معترف گردیدن گردن نهادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء کردن
تصویر اصغاء کردن
گوش کردن نیوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
تحت اختیار گرفتن جایی را، تصرف کردن جایی بوسیله سپاهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغفال کردن
تصویر اغفال کردن
فریفتن کسی را گول زدن، کسی را گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضال کردن
تصویر افضال کردن
بخشش کردن، احسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساد کردن
تصویر افساد کردن
تباه انگیختن پهشاندن (پهش فساد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
((کَ دَ))
متفرق کردن، پریشان ساختن، خرد کردن، درب و، خرد و پریشان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احسان کردن
تصویر احسان کردن
نیکی کردن، نیکو داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
Occupy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اعلان کردن
تصویر اعلان کردن
Herald
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
Amalgamate, Consolidate, Incorporate, Merge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
Lavish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
łączyć, konsolidować, integrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
zajmować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
займати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اعلان کردن
تصویر اعلان کردن
проголошувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
марнувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
об'єднувати , консолідувати , інтегрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
fusionieren, konsolidieren, integrieren, verschmelzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
besetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعلان کردن
تصویر اعلان کردن
verkünden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
verschwenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعلان کردن
تصویر اعلان کردن
возвещать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
растрачивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشغال کردن
تصویر اشغال کردن
занимать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادغام کردن
تصویر ادغام کردن
объединить , консолидировать , интегрировать , сливать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
marnować
دیکشنری فارسی به لهستانی